منوچهر احترامی متولد سال ۱۳۲۰ در تهران است. او در مدارس مروی و دارالفنون دوران تحصیل را طی کرد و از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. وی سالها به عنوان طنزنویس با نشریات مختلف همکاری داشت و طی چندسال گذشته اغلب آثارش را در مجله گلآقا چاپ میکرد.
منوچهر احترامی طنزنویسی را به طور جدّی از سال ۱۳۳۷ با مجله توفیق آغاز کرد و با مطبوعات دیگر و نیز رادیو و تلویزیون هم همکاری داشت. احترامی تاکنون بیش از پنجاه عنوان کتاب برای کودکان نوشته و منتشر کرده که «حسنی نگو یه دسته گل»، «خروس نگو یه ساعت»، «خرس وکوزه عسل» و «دزده و مرغ فلفلی» نام برخی از معروفترین کتابهای او هستند. کتابهای کودک وی از دههٔ ۶۰ تا امروز، با تیراژ چندمیلیونی همچنان یکی از محبوبترین کتابهای کودکان بهشمار میروند.
کتابهای کودک احترامی، آهنگین، شاد و در عین حال آموزنده میباشند. به عنوان مثال کتاب دزده و مرغ فلفلی کودک را با شهرهای مختلف ایران و شرایط اقلیمی، نمادها و آثار باستانی و سوغاتی های آنها آشنا می کند.
در این پست برایتان کتاب صوتی دزده و مرغ فلفلی را آماده کردهایم، که میتوانید در انتهای پست و پس از متن کتاب دزده و مرغ فلفلی به صورت رایگان دانلود کنید.
متن کتاب دزده و مرغ فلفلی
توی ده شلمرود
فلفلی مرغش تک بود
یه ده بود و یه فلفلی
یه مرغ زرد کاکلی
یه روز که خیلی خسته بود
کنج اتاق نشسته بود
یه دزد رند ناقلا
شیطون و بدجنس و بلا
اومد و یک کیسه آورد
کاکلی رو دزدید و برد
تنگ غروب که فلفلی
رفت به سراغ کاکلی
نه آب بود و نه دونه بود
نه کاکلی تو لونه بود
داد زد و گفت
مرغ کاکلی
توپول موپولی
دست و پا گلی
نوک حنایی، کجایی؟
فلفلی هی صدا زد
اما جواب نیومد
تنها یه رد پا به جا
مونده بود اون دوروبرا
آقا فلفلی
قبا به تن
شال به کمر
گیوه به پا
کلاه به سر
یه کوزه آب
یه سفره نون
از توی ده اومد بیرون
کدخدا گفت:
اوقور بخیر
مگه با ما قهری فلفلی؟
عازم شهری فلفلی؟
فلفلی گفت:
اون مرغ زرد پا کوتاه
کاکل حنای نوک طلا
که صد تومن میخریدنش نمیدادمش
دزده گرفت و بردش
میرم که پیداش بکنم
دزده رو رسواش بکنم
یکسره رفت ارومیه
تا ببینه کی به کیه
اینور و دید اونورو دید
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
ازاونجا رفت به تبریز
منظرههاش دلانگیز
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
از اونجا شد سوار فیل
یکسره رفت به اردبیل
کوه سهند و سبلان
سرکشیده به آسمان
از پشت کوه سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به آستارا
شهر قشنگ باصفا
گوشه کنارا سرک کشید
نه مرغو دید،نه دزدو دید
از آنجا بی معطلی
یکسره رفت به انزلی
میان دریا کشتی بود
ماهی به این درشتی بود
تو کشتیها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به شهر رشت
اینورو گشت، اونورو گشت
تو شالیزارها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به لاهیجان
مردم خوب مهربان
شهر به این مصفایی
سرتاسرش باغ چایی
یه گشتی توی کوچه خورد
یه عالمه کلوچه خورد
اینجارو گشت، آنجاروگشت
از تنکابن هم گذشت
عروس شهرهای شمال
مرکز باغ پرتغال
از آنجا با مینیبوس
یکسره رفت به چالوس
اینجا و آنجا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از بس که هی بارون آمد
از آنجا هم بیرون آمد
نشست توی سواری
رفت توی شهر ساری
دومترونیم پارچه خرید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا شاد و خندان
رفت توی شهر گرگان
ترکمنهای اسب سوار
دنبال هم قطار قطار
تو دشت و صحرا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا بیرون آمد
رفت توی شهر گنبد
گنبد قابوس اینجاست
ببین، ببین، چه زیباست
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از توی شهر گنبد
یکسره رفت به مشهد
وقتی به صحن نو رسید
یکدفعه کدخدا رو دید
کدخدا گفت: سفر بخیر
همه جا رو گشتی فلفلی
چه طوری مشتی فلفلی؟
تنها میای تنها میری
بگو ببینم کجا میری؟
فلفلی گفت: دارم یه جای دور می رم
به شهر نیشابور می رم
هندونههاش چه عالیه
حقا که جاتون خالیه
تو جالیزها سرک کشید
اینجا و اونجا سرکشید
سوار سوار، پیاده سوار
خودشو رسوند به سبزوار
سرتاسرش باغ هلو
یا هلو هلو برو تو گلو
از آنجا رفت به شاهرود
آب و هواش چه خوب بود
وقتی رسید به دامغان
پسته خرید فراوان
از اونجارفت به گرمسار
خربزههای آبدار
از اونجا رفت به تهران
شهر بزرگ ایران
شهر نگو، شهر فرنگ
هر چی بخوای، از همه رنگ
توی شلوغی سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از شلوغی کلافه شد
عازم شهر ساوه شد
هوا پر از بوی بهار
زمین پر از باغ انار
اینجا رو دید، آنجا رو دید
رفت و به شهر قم رسید
سوهان فرد اعلا
شیرین مثل حلوا
حلوای تن تنانی
تا نخوری ندانی
به شهر کاشان که رسید
اینجا دوید، آنجادوید
عقرب و قالی یک طرف
گلاب عالی یک طرف
تو گلزارها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رو به پایین
رفت به نطنز و نایین
از اونجا رفت به اصفهان
اینجا کجاست نصف جهان
ساختموناش قشنگ قشنگ
با کاشیهای رنگارنگ
توساختمونا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
اسباباشو چید توی ساک
از اصفهان رفت به اراک
اینجا و اونجا سر کشید
انگور بی دانه خرید
چه انگوری چه انگوری
مثل چراغ زنبوری
همراه یک مسافر
شد راهی ملایر
تو کوچه و تو بازار
کشمش و شیره بسیار
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از ملایر دوان دوان
دوید به سوی همدان
بدون هیچ معطلی
رفت و رسید به بوعلی
پای پیاده شد روان
از همدان به باختران
اینجا و اونجا سرکشید
چیزی به جز گیوه ندید
از باختران راه افتاد
بسوی خرم آباد
به خرم آباد که رسید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به دزفول
هر کی به کاری مشغول
از اونجا با یه پرواز
پرید تو شهر اهواز
وقتی رسید غروب بود
صحبت تانک و توپ بود
تو اهواز هم نایستاد
تنگ غروب راه افتاد
از توی شهر اهواز
یکسره رفت به شیراز
حافظ و سعدی را ببین
چه دلفزا چه دلنشین
اینجا دوید، اونجا دوید
گوشه کنارو سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
رفت و به شهر یزد رسید
قطاب و باقلوا خرید
پشمک و زولبیا خرید
شد عازم رفسنجان
از اونجا رفت به کرمان
شهری که قالی داره
زیره ی عالی داره
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از پشت کوه تفتان
شد عازم زاهدان
اینجا و اونجا سرکشید
یک ردپای تازه دید
روی شتر سوار شد
عازم چابهار شد
دوروبرو نگا کرد
رد پاشو پیدا کرد
این همه آزارم دادی
بالاخره، گیر افتادی
حالا می خوای چی کار کنی؟
کدوم طرف فرار کنی؟
نه اینوری نه اونوری
یه راست میری کلانتری
ای مرغ زرد پا کوتا
کاکل حنای نوک طلا
هی دنبالت دویدم
رنج سفر کشیدم
خوب شد که پیدات کردم
الانه برمیگردم
میبرمت به خونه
میدمت آب و دونه
دونه بخور که چاق شی
سالم و سردماغ شی